منتدى محبي الألباني لعلوم السنة
حياك الله أيها الزائر الكريم

ثبتنا الله وإياك على اتباع السنة ونبذ البدع

إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث.. منها.. علم ينتفع به

فساهم معنا في نشره مـــــــــــأجورا
منتدى محبي الألباني لعلوم السنة
حياك الله أيها الزائر الكريم

ثبتنا الله وإياك على اتباع السنة ونبذ البدع

إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث.. منها.. علم ينتفع به

فساهم معنا في نشره مـــــــــــأجورا
منتدى محبي الألباني لعلوم السنة
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

منتدى محبي الألباني لعلوم السنة

الكتاب والسنة بفهم سلف الأمة
 
الرئيسيةأحدث الصورالتسجيلدخول
₪۩۞… من حفظ الأصــول ضمن الوصــول...§۞۩₪» ... ومن حفظ المتـــون حــاز الفنــون ... «₪۩۞§… ومن بدا بالحواشي ما حوى شيء ...۞۩₪
(¯`•._.•(..محمد بن صالح العثيمين: الألباني رجل من أهل السنة مدافع عنها، إمام في الحديث، لانعلم أن أحدا يباريه في عصرنا..)•._.•°¯)
`•.¸¸.•¯`••._.• (عبد العزيز بن باز: (ما رأيت تحت أديم السماء عالما بالحديث في العصر الحديث مثل محمد ناصر الدين الألباني ) `•.¸¸.•¯`••._.•

 

 موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت

اذهب الى الأسفل 
كاتب الموضوعرسالة
أبوعبدالله
خادم السنة
أبوعبدالله


عدد المساهمات : 245
نقاط : 731
تاريخ التسجيل : 20/05/2011
العمر : 38

موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت  Empty
مُساهمةموضوع: موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت    موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت  Icon_minitimeالجمعة 20 مايو 2011, 02:39

موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت

از ابو قتاده روايت شده است که گفت با گروهي از مردان که از جملة آنها بشير بن کعب بود، نزد عمران بن حصين يکي از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم بوديم که گفت، رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند : {اَلحَياءُ خيرٌ کُلُهُ } يا {اَلحَياءُ کُلُهُ خيرٌ} به هر تقدير ترجمه چنين است :
«حياء بطور کلي خوب است پس بشر بن کعب در آن مجلس گفت، ما در بعضي از کتابها ديده‌ايم که متانت و وقار نيز از حياء سرچشمه مي‌گيرند امّا به نظر مي‌رسد اين حديث ضعيف باشد».
عمران بن حصين از اين سخن بشيرين کعب به خشم آمد و گفت شما را چه شده است که من حديث پيامبر را براي تو نقل مي‌کنم و تو به مقابلة آن مي‌پردازي. ( بخاري : حديث (6117) و مسلم : حديث (61) و لفظ از اوست.)
از ابو المخارق روايت شده است که عبادة بن صامت يکي از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فرمودند، پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي کرد از بيع يک درهم به دو درهم، فردي بلند شد و گفت من اشکالي در اين کار نمي‌بينم به شرطي که آن معامله دست به دست، صورت پذيرد. عبادهٌ بن صامت به آن فرد گفت من مي‌گويم پيامبر اين گونه فرموده‌اند و شما هم مي‌گويي اشکالي در آن نمي‌بينم، پس سوگند به خدا هرگز زير سقفي با تو نخواهم نشست. ( ابن ماجه حديث (18) و دارمي : حديث 443 و لفظ از اوست و آلباني در صحيح سنن ابن ماجه (ح، 15) آنرا صحيح دانسته است.)
از عبدالله بن مغفل رضى الله عنه نقل شده است که پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي فرمودند از پرتاب سنگ ريزه با دو انگشت سبابه و فرمودند : {اِنَّها لا تَصطادُ صَيداً وَ لا تَنکَأُعَدُوّاً وَ لکِنَّها تَفقأُ العَينَ وَ تُکسِرُالسِّنَّ}
«پرتاب سنگ ريزه نه به درد شکار مي‌خورد و نه در شکست دشمن مؤثر است، ولي احتمال دارد چشم را کور کند و دندان را بشکند».
مردي در اين رابطه به عبدالله بن مغفل گفت، اين امر چه مشکلي دارد؟ عبدالله نيز به او گفت من از حديث پيامبر براي تو مي‌گويم و تو مي‌گويي اين امر چه مشکلي دارد، پس سوگند به خدا تا ابد با تو سخن نمي‌گويم (بخاري حديث (5479) و مسلم حديث (1954) و اين لفظ از ابن بطه درالابانه (ح، 96) است) امام نووي (رح) در خصوص اين موضوع گفته است، هجران آن مرد توسط عبدالله بن مغفل از قبيل هجران بدعت آفرينان و فساق و مقابله کنندگان آگاهانه با سنت پيامبر مي‌باشد و ترک کلام با اين گونه افراد جايز است و اينکه پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي فرموده‌اند از اينکه ترک کلام نبايد از سه روز تجاوز کند شامل اين موارد نمي‌شود بلکه شامل مواردي مي‌شود که انسان با يک فرد مؤمن و مسلمان بدون دليل و از روي هواي نفس ترک کلام نمايد اما هجران بدعت آفرينان و فساق تا ابد جائز مي‌باشد و اين حديث و احاديث ديگر دلالت دارند بر جواز اين امر (شرح صحيح مسلم (13/106) ابن حجر سقلاني محدث مشهور نيز گفته است، اين حديث دلالت دارد بر جواز ترک کلام کسي که مخالف سنت پيامبر باشد و حديث نهي از بيشتر از سه روز ترک کلام، شامل اين مورد نمي‌شود، چون نهي از هجران بيشتر از سه روز در مورد کساني است که بخاطر تمايلات نفساني اين کار را نجام داده باشد (الفتح (9/608). از قتاده روايت شده است که ابن سيرين يکي از احاديث پيامبر صلى الله عليه وسلم را براي مردي بازگو کرد و آن مرد در مقابل گفت اما فلاني چيز ديگري گفته است ابن سيرين به آن مرد گفت من از حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم با تو مي‌گويم شما هم مي‌گويي فلاني اين گونه گفته است از اين به بعد هرگز با تو سخن نمي‌گويم (دارمي حديث (441). از سالم بن عبدالله نيز نقل شده است که عبدالله بن عمر صحابي بزرگوار، رضى الله عنه فرمودند از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که فرمودند،
{لا تَمنَعُوا نساَئکُمُ المَساجِدَ اِذا اشتأذَنَّکُم اِلَيها} «زنان خود را از رفتن به مسجد منع نکنيد چنانچه از شما اجازة رفتن به مسجد خواستند». بلال بن عبدالله نيز در مقابل گفت به خدا سوگند آنها را منع خواهيم کرد پس عبدالله بن عمر عليه او برآشفت و او را فحش داد و گفت من از کلام پيامبر به تو خبر مي‌دهم وانگهي تو مي‌گويي به خدا سوگند آنها را از رفتن به مسجد باز مي‌داريم(اخرجه مسلم : حديث (442).شماره خاص: (135).) امام نووي (رح) گفته‌اند اين حديث نشانة جواز تنبيه و تغرير کسي است که عالماً عامداً به معارضة سنت پيامبر بپردازد و به آن اعتراض نمايد.(شرح صحيح مسلم (4/162) (گفتني است بلال، پسر عبدالله بن عمر بود).
ابن حجر سقلاني گفته است، از برخورد عبدالله بن عمر با پسرش مي‌توان اينگونه نتيجه گرفت که تأديب کسي که به رأي خود به مقابله با سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم بپردازد، درست است، و درست است براي تأديب از ترک گفتگو استفاده شود. چون در روايت نجيح از مجاهد آمده است که عبدالله بن عمر رضى الله عنه تا هنگام وفات با پسرش سخن نگفت،( المسند (ح، 4933،-8/527) و اين گفته در صورتيکه واقعيت داشته باشد، احتمال مي‌رود عبدالله کمي بعد از اين واقعه فوت کرده باشد.(الفتح (2/349).
از عطاء بن يسار، روايت است که مردي، يک تکة از طلا را با طلائي بيشتر از طلاي خود معامله کرد، پس ابو درداء يکي از راويان حديث گفت من از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که از معامله طلا با طلا مگر به يک اندازه و وزن باشند نهي مي‌فرمود، آن مرد هم گفت من اشکالي در اين کار نمي‌بينم. ابو درداء گفت چه کسي عذر فلاني را مي‌پذيرد. من حديث پيامبر را براي او نقل مي‌کنم و او در مقابل، رأي خود را اعلام مي‌دارد. سپس گفت هرگز در سرزميني که تو در آن باشي نخواهم ماند.(ابن بطه در ابانه اين حديث را تخريج نموده: ح(94) از اعرج نقل شده است که گفت از ابوسعيد خدري رضى الله عنه شنيدم که به مردي مي‌گفت آيا مرا گوش خواهي داد تا حديثي از رسول الله صلى الله عليه وسلم برايت نقل کنم، پيامبر فرمود :
}لا تَبِيعُوا الدِّنيارَ بِا الدِّنيارِ وَ الدِّرهَمَ بالدِّرهَمِ اِلاّ مِثلاً بِمِثلٍ وَ لا تَبِيعُوا مِنها عاجِلاً بِاجِلٍ{
«طلا با طلا و نقره با نقره را با هم معامله نکنيد مگر آنکه به يک وزن و اندازه باشند و هرگز آنها را به صورت نقد و قرض با هم خريد و فروش ننمائيد». سپس رو به آن مرد کرد و گفت من از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که اينگونه مي‌فرمود : و شما هم هر طور که دلت خواست فتوي مي‌دهي، پس هرگز با تو نخواهم بود جز در مسجد. ( همان (ح، 95).
ابو سائب نيز گفته است نزد وکيع بوديم به مردي گفت، رسول الله صلى الله عليه وسلم شتر را اشعار مي‌کرد و ابو حنيفه هم مي‌گويد اشعار، به منزلة مثله کردن است. (اشعار (اشعار: آن است که گوشه اي از کوهان شتر را پاره مي کردند تا خونش ريخته شود و اين علامت بود براي اينکه شتر براي قرباني است النهايه: (2/479) بمعني سوراخ کردن کوهان شتر تا علامتي باشد بر اينکه آن شتر براي قربان در نظر گرفته شده است. مثله نيز عبارت است از بريدن اطراف حيوان مانند گوش و دم و غيره که معمولاً کاري زشت و ناپسند است). مترجم
آن مرد گفت از ابراهيم نخعي نيز روايت شده است که اشعار، از قبيل مثله کردن است، ابو سائب مي‌گويد پس از اين گفتة مرد نامبرد وکيع بشدت خشمناک شد و خطاب به آن مرد گفت من مي‌گويم رسول الله صلى الله عليه وسلم اين طور فرموده است و شما هم مي‌گويي ابراهيم نخعي اين طور گفته است(جامع الترمذي: (3/250) پس حق تو جز اين نيست که بايد زنداني شوي و تا از حرف خود پشيمان نشوي از زندان آزاد نگردي از فرخزاد عابد نقل شده ست که ابو معاويه کور حديث احتجاج آدم و موسي (عليه السلام) را پيش هارون الرشيد نقل کرده است پس مردي شريف از بزرگان قريش بر سبيل مزاح گفت آدم و موسي در کدام محل به هم ديگر رسيدند. از اين گفتة مرد قريش، هارون الرشيد بشدت برآشفته و نيزه و شمشير خواست و گفت اين زنديق دارد حديث پيامبر را مورد طعن قرار مي‌دهد، ابو معاويه ضرير که وضع را اين طور ديد شروع کرد به آرام کردن هارون الرشيد و همواره او را دعوت به آرامش نمود تا اينکه او را آرام نمود. (تاريخ بغداد (14/7) و ذم کلام و اهل آن (4/263) و سير اعلام النبلاء(9/288) عاصم گفته است مردي بر زُرّ بن حبيش گذر کرد در حاليکه مشغول اذان بود، پس به او گفت اي ابو مريم همواره مورد احترام من بوده‌اي اما به شرطي که اذان نگوئي، زربن حبيش به او گفت ماداميکه اينگونه است پس تا آخر عمر کلمه‌اي با تو حرف نمي‌زنم. (السير (169).)
حاکم گفته است از ابوبکر صبغي شنيدم که خطاب به فقيهي مي‌گفت که از سليمان بن حرب برايم بگو، آن فقيه در جواب گفت، برايم بگو را بس کن تا کي (حَدِّثنا و اَخبِرنا) برايم بگو و برايم خبر بده، ابوبکر صبغي به آن فقيه گفت اي فلان از اين حرف تو بوي ايمان نمي‌آيد. و نبايد از اين به بعد وارد خانة من شوي پس تا هنگام مرگ با او حرف نزد.(سير اعلام النبلاء (15/485) و طبقات الشافعية سبکي (3/10).و اقدمي گفته است. ابراهيم بن جعفر از پدرش نقل کرد که مروان بن حکم در آن هنگام که والي مدينه بودو در حضور ابن يامين نضري و خطاب به او گفت کشتن کعب بن اشرف چگونه بود، ابن يامين در جواب گفت، ظلم بود محمد بن مسلمه نيز که در آن مجلس نشسته بود گفت اي مروان آيا در حضور تو، نسبت غدر و ظلم به رسول خدا داده مي‌شود؟ سوگند به خدا ما کعب بن اشرف را جز به دستور پيامبر صلى الله عليه وسلم نکشتيم، و سوگند به خدا اي مروان هرگز با تو زير سقفي قرار نخواهم گرفت جز در مسجد و تو اي ابن يامين بر من نذر باشد چنانچه توانائي يافتم و شمشير توي دستم باشد، سرت را با آن بشکافم. (الصارم المسلول (ص، 90)
ابو عبدالله مؤذن گفته است با پسر ابو شريح در درة عميقي راه مي‌رفتيم و ناگهان مردي ظاهر گرديد و از او پرسيد زنم پس از شش ماه فرزندي بدنيا آورده است، پسر ابو شريح به او گفت اشکالي ندارد او فرزند توست چون پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود : }اَلولَدُ لِلفِراش{ فرزند متعلق به کسي است که زن تحت نکاح او قرار دارد، آن مرد هم در مقابل گفت امّا من اينگونه فکر نمي‌کنم، پسر ابو شريح که اين سخن مرد نامبرده را به منزلة طعن به حديث پيامبر تلقي کرد. شمشير را کشيد و به او حمله کرد و گفت جهاد است، ابو عبدالله مؤذن مي‌گويد ما جلو او را گرفتيم و گفتيم اين مرد جاهل است و نمي‌داند چه مي‌گويد (ذم الکلام و اهله (4/398 - شماره 1258). ابو حسين طبسي گفته است مردي از ابوسعيد اصطخري سوال کرد که آيا استنجاء با استخوان درست است؟، ابوسعيد در پاسخ گفت نه، آن مرد گفت چرا درست نيست؟ ابو سعيد گفت چون رسول خدا فرمود استخوان غذاي جنيان است. آن مرد پرسيد آيا انسان با فضيلت‌تر است يا جن؟ ابو سعيد گفت البته انسان با فضيلت‌تر است. آن مرد پرسيد چرا طهارت با آب درست است در حاليکه آب نيز غذاي انسان است، پس ابوسعيد به آن مرد يورش برد و گفت اي کافر با حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم مقابله مي‌کني ابو حسين مي‌گويد اگر ما نبوديم ابو سعيد آن مرد را کشته بود. (مدارج السالکين(1/334)
ابن قيم (رح) گفته است آيا در ميان اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم کسي بوده است که با رأي و نظر خود يا با قياس يا با عقل و سياست به معارضة حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم برخاسته باشد و آيا در ميان آنها کسي بوده که عقل و قياس و رأي و نظر و تقلي مقلد را بر نص حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم مقدم بدارد؟ قطعاً چنين چيزي هرگز نبوده است و خداوند آنها را از اين لغزش خطرناک مصون فرموده بود. بدرستي عمر بن خطاب رضى الله عنه در مورد کسي که حکم او را بر حکم پيامبر صلى الله عليه وسلم مقدم داشته بود با شمشير حکم نمود و گفت حکم من در مورد کسي که به قضاوت پيامبر صلى الله عليه وسلم راضي نباشد اينگونه خواهد بود، پس پناه بر خدا حضرت عمر رضى الله عنه چه مي‌کرد اگر مي‌ديد آنچه ما امروز مي‌بينيم و به آن مبتلا هستيم که چگونه قول هر کس و ناکسي بر قول پيامبر مقدم داشته مي‌شود، از خدا مدد مي‌جوئيم و باز گشت همه به سوي اوست. (مدارج السالکين)
الرجوع الى أعلى الصفحة اذهب الى الأسفل
https://mo7ebinalalbani.yoo7.com
 
موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت
الرجوع الى أعلى الصفحة 
صفحة 1 من اصل 1
 مواضيع مماثلة
-
» نبذة مختصرة عن العلامة محمد بن صالح العثيمين

صلاحيات هذا المنتدى:لاتستطيع الرد على المواضيع في هذا المنتدى
منتدى محبي الألباني لعلوم السنة :: منتدى محبي الألباني / القسم الفارسي :: سنت هاي رسـول الله صلى الله عليه وسلم-
انتقل الى: